5 SIMPLE TECHNIQUES FOR داستان های واقعی

5 Simple Techniques For داستان های واقعی

5 Simple Techniques For داستان های واقعی

Blog Article

او اکنون در دهه ۸۰ خود، بقیه عمر خود را به نگهداری مسافرخانه به جای فرار از آن متعهد کرده است (کاری که احتمالاً اکثر ما نیم قرن پیش انجام می‌دادیم).

این خانه گذرگاه‌های مخفی، ستون‌های وارونه، اتاق‌هایی که مهروموم شده بودند و راه‌پله‌هایی که راه به جایی نمی‌بردند، داشت. حتی حمام‌ها قرار بود آن‌ها را گیج کنند، زیرا از ۱۳ مورد، فقط یکی کار می‌کرد.

نهرها در محوطه مسافرخانه باید در اطراف محل کلیسا تغییر مسیر می‌دادند و بسیاری معتقدند این انحراف آب تا حدی مسئول قرار گرفتن این منطقه در معرض انرژی تاریک است.
راستان نامه
به طور کلی، ناخدای کشتی فقط در شرایط مرگ یا زندگی، کشتی را رها می‌کند. پس اینجا چه اتفاقی افتاده بود؟

دخترک فکر کرد که آن شخص پدرش است؛ اما هنگامی که سرش را برگرداند تا نگاه دقیق‌تری بیاندازد، متوجه شد که مرد غریبه‌ای است. مرد لباس سرهمی پوشیده و ریش پرپشتی صورتش را پوشانده بود. او چیز بزرگی را در دست چپش گرفته بود که با هر قدم به جلو و عقب تاب می‌خورد.

طبق گزارش کشتی، کاپیتان بنجامین بریگز و خدمه‌اش در ۷ نوامبر ۱۸۷۲، روی کشتی مری سلست، از بندر نیویورک به سمت جنوای ایتالیا حرکت کردند. کشتی مذکور در داستان واقعی ارواح حامل الکل واسرشته، هفت خدمه و همسر و دختر بریگز بود.

دیروز روی فیسبوکش دیدم یه “عکس” گذاشته بودو یه نوشته کـه متوجه شدم مادرش چند ماه پیش فوت شده.

آن‌ها قبل از فرار، فقط ۲۸ روز در خانه دوام آوردند. این خانواده ادعا کردند که از دیوارها لجن تراوش کرده است. چاقوها از روی پیشخوان آشپزخانه به پرواز درآمدند و موجودی شبیه خوک آن‌ها را وحشت‌زده کرده بود.

امام جماعت ان مسجد می گوید: شخص روضه خوانی را دیدم کـه هرروز صبح بـه مسجد می آمد و بـه اهل سنت ناسزا میگفت…

مادر مولی باور نمی کرد که چی می بینه، بعد چند لحظه سرشو به اطراف چرخوند و وقتی دید عروسک دلقک کنار بدن دخترش نشسته، با وحشت شروع به جیغ کشیدن کرد.

ما برای هم احترام زیادی قائل بودیم اما به چشم پسرعمو دخترعمو به هم نگاه می‌کردیم و اصرار بزرگ‌ترها هم نتوانست شوقی در ما ایجاد کند و تا همین الان هم حس زن و شوهری نسبت به هم نداریم.» پرسیدم آیا قبل از ازدواج به پدرهایتان گفتید که اصلا حس خاصی به هم ندارید؟ رامین پاسخ داد:«به آنها گفتیم ولی تصمیم‌شان را گرفته بودند. ما متعلق به قومیتی هستیم که پدران بسیاری از تصمیم‌ها را بدون در نظر گرفتن نظر بچه‌ها می‌گیرند و بچه‌ها قدرت ایستادن در برابر رای آنها را ندارند.

“سوییچ ماشین داستان ترسناکی است که برای یک پدر و دختر در یک شب بارانی اتفاق ‌افتد.”

شعر روز عاشورا + اشعار زیبا در مورد روز دهم ماه محرم و شهادت سیدالشهدا

مولی رو به مادرش کرد و فریاد زد: “مامان، من اینو میخوام!”

Report this page